حکایت آن مرد را شنیده ای؟

که نزد طبیب رفت و از " غم بزرگی " که در دل داشت گفت ...

طبیب گفت : به میدان شهر برو ، آنجا دلقکی هست که آنقدر تو رو میخنداند تا غمت از یاد برود

مرد لبخندی تلخی زد و گفت :

من همان دلقکم . . .

بله دوستان من همان دلقکم!!!